روز بزرگداشت خيام
به مناسبت روز بيست و هشتم ارديبهشت، روز بزرگداشت حكيم عمرخيام
يكی از ويژگيهای بارز فكر خيام اين است كه پيوسته با غم و اندوه و نيستی و مرگ آغشته بوده و در همان حال كه دعوت به خوشی و شادی می نمايد لفظ خوشی در گلو گير می كند. زيرا در همين دم با هزاران نكته و اشاره هيكل مرگ، قبرستان و نيستی، خيلی قوی تر از مجلس عيش و عشرت جلو انسان مجسم می شود و آن خوشی يكدم را از بين می برد.
بايد دانست هر چند خيام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او هميشه با فكر عدم و نيستی توام است. ازين رو همواره معانی فلسفه ی خيام در ظاهر دعوت به خوشگذرانی می كند؛ اما درحقيقت همه گل و بلبل، جام های شراب، چمنزار و تصويرهای شهوت انگيز او جز تزيينی بيش نيست؛ مانند كسی كه بخواهد خود را بكشد و قبل از مرگ به تجمل و تزيين اتاقش بپردازد. ازين جهت خوشی او بيشتر تاثر آور است. خوش باشيم و فراموش كنيم تا اين خونی كه از هزاران زخم ما جاری است نبينيم.
خيام در روزگار جوانی بدبين و شكاك بوده و فلسفه عيش و خوشی را در هنگام پيری انتخاب كرده، به همين سبب خوشی او آغشته با فكر ياس و حرمان است
پيمانه عمر من به هفتاد رسيد اين دم نكنم نشاط، كی خواهم كرد؟
در ذهن خيام چه می گذشت!؟


شايد كمتر كتابی در دنيا مانند مجموعه رباعيات خيام تحسين شده، مردود و منفور بوده، تحريف شده، بهتان خورده، محكوم گرديده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنياگير پيدا كرده و بالاخره ناشناس مانده است.
يكی از ويژگيهای بارز فكر خيام اين است كه پيوسته با غم و اندوه و نيستی و مرگ آغشته بوده و در همان حال كه دعوت به خوشی و شادی می نمايد لفظ خوشی در گلو گير می كند. زيرا در همين دم با هزاران نكته و اشاره هيكل مرگ، قبرستان و نيستی، خيلی قوی تر از مجلس عيش و عشرت جلو انسان مجسم می شود و آن خوشی يكدم را از بين می برد.
از نظر خيام طبيعت بی اعتنا و سخت، كار خود را انجام می دهد. يك دايه خونخوار و ديوانه است كه اطفال خود را می پروراند و بعد با خونسردی خوشه های رسيده و نارس را درو می كند.كاش هرگز به دنيا نمی آمديم، حالا كه آمديم، هرچه زودتر برويم خوشبخت تر خواهيم بود.
نا آمدگان اگر بدانند كه ما از دهر چه می كشيم، نايند دگر
خرم دل آنكه زين جهان زود برفت و آسوده كسی كه خود نزاد از مادر
نا آمدگان اگر بدانند كه ما از دهر چه می كشيم، نايند دگر
خرم دل آنكه زين جهان زود برفت و آسوده كسی كه خود نزاد از مادر
بايد دانست هر چند خيام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او هميشه با فكر عدم و نيستی توام است. ازين رو همواره معانی فلسفه ی خيام در ظاهر دعوت به خوشگذرانی می كند؛ اما درحقيقت همه گل و بلبل، جام های شراب، چمنزار و تصويرهای شهوت انگيز او جز تزيينی بيش نيست؛ مانند كسی كه بخواهد خود را بكشد و قبل از مرگ به تجمل و تزيين اتاقش بپردازد. ازين جهت خوشی او بيشتر تاثر آور است. خوش باشيم و فراموش كنيم تا اين خونی كه از هزاران زخم ما جاری است نبينيم.
خيام در روزگار جوانی بدبين و شكاك بوده و فلسفه عيش و خوشی را در هنگام پيری انتخاب كرده، به همين سبب خوشی او آغشته با فكر ياس و حرمان است
پيمانه عمر من به هفتاد رسيد اين دم نكنم نشاط، كی خواهم كرد؟
اين رباعی ظاهرا لحن يك فرد رند را دارد كه از همه چيز بيزار شده و زندگی را می پرستد و نفرين می كند. در حقيقت شتاب و رغبت به باده گساری در سن هفتاد سالگی٬ اين رباعی را بيش از رباعيات بدبينی او غم انگيز می كند و فكر يك فرد فيلسوف مادی را نشان می دهد كه آخرين دقايق عمر خود را در مقابل فنای محض می خواهد دريابد! روی رباعيات خيام بوی غليظ شراب سنگينی می كند و مرگ از لای دندانهای كليد شده اش می گويد: خوش باشيم
خيام پرستنده و طرفدار زيبايی بوده و با ذوق بديع خویش چيزهای خوشگوار، خوش آهنگ و خوش منظر را انتخاب می كرده. خيام از پيشآمدهای زندگی شخصی خویش مانند شعرای ديگر، مثلا از قهر كردن معشوقه و يا نداشتن پول نمی نالد. درد او يك درد فلسفی و نفرينی است كه به اساس آفرينش می فرستد. اين شورش در نتيجه ی مشاهدات و فلسفه دردناك او پيدا شده. بدبينی او بالاخره منجر به فلسفه دهری او شده. اراده ، فكر، حركت و همه چيز به نظرش بيهوده آمده:
اي بيخبران،جسم مجسم هيچ است وين طارم نه سپهر ارقم هيچ است
خيام از بس كه در زير فشار افكار پست مردم بوده هرگز طرفدار محبت، عشق، اخلاق، انسانيت و تصوف نبوده است.
خيام پرستنده و طرفدار زيبايی بوده و با ذوق بديع خویش چيزهای خوشگوار، خوش آهنگ و خوش منظر را انتخاب می كرده. خيام از پيشآمدهای زندگی شخصی خویش مانند شعرای ديگر، مثلا از قهر كردن معشوقه و يا نداشتن پول نمی نالد. درد او يك درد فلسفی و نفرينی است كه به اساس آفرينش می فرستد. اين شورش در نتيجه ی مشاهدات و فلسفه دردناك او پيدا شده. بدبينی او بالاخره منجر به فلسفه دهری او شده. اراده ، فكر، حركت و همه چيز به نظرش بيهوده آمده:
اي بيخبران،جسم مجسم هيچ است وين طارم نه سپهر ارقم هيچ است
خيام از بس كه در زير فشار افكار پست مردم بوده هرگز طرفدار محبت، عشق، اخلاق، انسانيت و تصوف نبوده است.
گاويست در آسمان قرين پروين يك گاو دگر نهفته در زير زمين
گر بينايی چشم حقيقت بگشا زير و زبر دو گاو مشتی خر بين
خيام از مردم زمانه بری و بيزار بوده. اخلاق، افكار و عادات آنها را با زخم زبانهای تند محكوم می كند. و هرگز تلقینات جامعه را نپذیرفته است. در مقدمه كتاب جبر و مقابله اش می گويد:
ما شاهد بوديم كه اهل علم از بين رفته و به دسته ای كه عده شان كم و رنجشان بسيار بود منحصر گرديدند. و اين عده انگشت شمار نيز در طی زندگی دشوار خود همتشان را صرف تحقيقات و اكتشافات علمی نمودند. ولی اغلب دانشمندان ما حق را به باطل می فروشند و از حد تزوير و ظاهر سازی تجاوز نمی كنند؛ و آن مقدار معرفتی كه دارند برای اغراض پست مادی بكار ميبرند. و اگر شخصی را طالب حق و ايثار كننده صدق و ساعی در رد باطل و ترك تزوير بينند، استهزاء و استخفاف می كنند.
ما شاهد بوديم كه اهل علم از بين رفته و به دسته ای كه عده شان كم و رنجشان بسيار بود منحصر گرديدند. و اين عده انگشت شمار نيز در طی زندگی دشوار خود همتشان را صرف تحقيقات و اكتشافات علمی نمودند. ولی اغلب دانشمندان ما حق را به باطل می فروشند و از حد تزوير و ظاهر سازی تجاوز نمی كنند؛ و آن مقدار معرفتی كه دارند برای اغراض پست مادی بكار ميبرند. و اگر شخصی را طالب حق و ايثار كننده صدق و ساعی در رد باطل و ترك تزوير بينند، استهزاء و استخفاف می كنند.
خیام به ما می آموزد:
تا می توانیم باید غم و غصه را از خود دور کنیم. معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم. انتقام خود را از زندگی بستانیم پیش از آنکه در چنگال او خرد شویم.
+ نوشته شده در یکشنبه یکم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 19:24 توسط فرهاد بابایی
|
فرهاد بابایی