جدال علوم قدیم و دانش جدید

جدال علوم قدیم و دانش جدید


    چگونه دانش اروپایی از چنگال «اسکولاستیک» کلیسایی و قرون وسطایی نجات یافت؟ داستان جدال علوم قدیم و دانش نو در اروپا سخت خواندنی است.

    با پیشرفت علم در رشته های مختلف٬ اصحاب کلیسا و متحجران به هراس می افتادند و با پناه گرفتن در پشت جلد کتاب مقدس و فلسفه بی بو و خاصیت «اسکولاستیک» سنگ راه دانش نو می شدند. لیکن دانش نو چون سیلی شامخ و ستبر با متانت پیش می رفت و هیچ مرزی و حدی جز حقیقت نمی شناخت.

    حقیقتی که در آزمایشگاهها و پشت دوربین های نجومی بدان ها رسیده بود. این حقیقت بنیان عقاید خیالبافانه ی کهنه پرستان و جاه طلبان را بر می کند.

    افلاطون و نیز فیلسوفانی را که قرنها بر افکار و اعمال دنیا فرمان رانده بودند و فریاد دهها فیلسوف دیگر را از گوش ها دور کرده بودند٬ خطاکار می نامید.

    حقیقت٬ بسیار قاطع بود. کره زمین را از مرکزیت در می آورد. ستارگان را کروی و متحرک می دانست. به جای یکی٬ میلیونها خورشید در فضا بر می شمرد.

    افزودنی است که مطابق نجوم قدیم هر یک از ستارگان مانند بشقابی است که بر سقف بلورین آسمان چسبیده است و همه چیز در حرکت به دور زمین است و زمین ثابت و مرکز عالم است.

    از این نظریه٬ کلیسا با تعبیری عوامانه نتیجه گرفت که کاخ پاپ هم مرکز زمین است و خود پاپ نگاهبان زمینیان.

    باید زمین مرکز جهان باشد و ساکن٬ تا مسند پاپ را مرکز زمین بپندارند و ثابت. قرن ها گفته اند که ستارگان نقش بر گنبد های بلورین٬ در خدمت زمین به دورش گردش می کنند٬ و صاحبان زر و زور در زمین٬ مرکزی شده اند که باید انبوه مردم به دورشان بگردند.

   اگر افلاک بلوری از هم بپاشد و زمین هم ستاره ای بشود از ستاره های بی شمار٬ گردان و بی قرار٬ از کجا «کشاورزانی که در کشتزارهای بی رمق٬ رمق شان گرفته می شود» در حکمت رنج و فقر خود شک نکنند؟ این است عمق وحشتی که کلیسا از نقض احکام ارسطوی مقدس دارد.

    بر سر آنم که به زودی مطالب مفصلی در ارتباط با زوال علوم قدیم و شکفتن دانش نو در اروپا و اینکه چگونه زمین و آسمان از چنگال مشتی خرافات نجات پیدا کرد٬ در وبلاگ خویش منتشر کنم.

                       (به تمام شاگردانم٬ چه آنان که رفتند و چه اینان که بر رهند)

گفتار فردوسی در آفرینش ماه

                         گفتار «فردوسی» در آفرینش ماه                          

   

            

چراغست مر تیره شب را بسیچ 

      به بد تا توانی تو هرگز مپیچ        

چو سی روز گردش بپیمایدا 

شود تیره گیتی بدو روشنا

  پدید آید آنگاه باریک و زرد  

  چو پشت کسی کو غم عشق خورد

 چو بیننده دیدارش از دور دید  

هم اندر زمان او شود ناپدید

دگر شب نمایش کند بیشتر 

ترا  روشنایی دهد بیشتر

 به دو هفته گردد تمام و درست 

بدان باز گردد که بود از نخست

 بود  هر  شبانگاه  باریکتر  

به خورشید تابنده نزدیکتر

    بدینسان نهادش خداوند داد   

          بود تا بود هم بدین یک نهاد           

                      

نامه ای به دخترم


نامه ای به «شمس و قمرم »


 

    دخترم٬ باید بدانی که مقایسه کردن خود با دیگران کار درستی نیست. همه ی انسانها بر اساس شایستگی های خود مورد قضاوت قرار گرفته و هرگز با یکدیگر مقایسه نمی شوند.

    دخترم٬ ثروتمندترین انسان به کسی می گویند که احتیاجش از همه کمتر است و نه کسی که از همه بیشتر دارد.

    دخترم٬ کارهای بشر٬ بزودی تو را نیز شگفت زده می کند.

   دخترم٬ انسانها از کودک بودن خود خسته می شوند و برای بزرگ شدن شتاب می کنند. سپس دوباره آرزوی کودک بودن را در سر می پرورانند.

   دخترم٬ انسانها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست بیاورند. سپس پول خود را از دست می دهند تا سلامتی شان را بازیابند.

  دخترم٬ انسانها با آشفتگی درباره آینده فکر می کنند و زمان حال را به دست فراموشی می سپارند٬ اینگونه٬ هم زندگی امروز را از دست می دهند و هم زندگی آینده را.

    دخترم٬ انسانها به گونه ای زندگی می کنندکه انگار هرگز نخواهند مرد و آنها می میرند در حالی که هرگز زندگی نکرده اند.

 

به لاله داغدار تنها بنشسته به صحرای تفتیده قلبم(غزل)

 ای ملک العرش مرادش بده           وز خطر چشم بدش دار گوش

زن در گذر تاریخ

«زن»در گذر تاریخ

 


 

 

به هیچ مکتب و دیباچه ی قضا ننوشت

    بــرای مــرد کـــمال و بــرای زن نقصـان  

                                                   (پروین)

 

زن یک نیمه از جامعه ی انسانی است  و این بدان معنی است که به اندازه مردان از حقوق اجتماعی

کاملی برخوردار است.

 اما زن از همان آغاز پیدایی زندگی بشری مشکلات و فراز و نشیب های بسیاری را به خود دیده

است.

مرد ابتدایی از آن روی که اولین مقام خانواده بود و خوراک و پوشاک زنان از سوی او تامین می شد٬

بر زن سیطره یافت و زنان تابع و تحت فرمان وی بودند و مردان در امور اجتماعی٬ اقتصادی و خانوادگی

آنان دخالت می کردند و این روش همیشه معمول بود و زنان همیشه از دید مردان دارایی و ملک به

شمار می آمدند که از طریق ازدواج٬ یا بردگی و اسارت به آن دست یابند.

زنان در طول تاریخ گرفتار مشکلات ریشه دار و فراگیری بوده اند و ازدواج که باید رابطه ای مقدس بین

زن و مرد به شمار آید٬ در گذشته تنها وسیله ای برای به بند کشیدن زنان بود.

در باورهای دینی هندوان مقرر بود که سوزاندن زنان همراه با مردان وفات یافته امری رواست. و اگر

کسی چنین تصمیمی را اجرا نمی کرد٬ مورد اهانت و تحقیر قرار می گرفت.

یهودیان با استناد به کتابهای مقدس خود٬ زن را مایه نفرین می دانستند و به پدر حق می دادند که

دختر خردسال خود را بفروشد و زن در نگاه آنان چندان ارزشی نداشت و مانند اثاثیه منزل به شمار می

آمد. چنان که در تورات موجود آمده است: « زن از مرگ تلخ تر است و کسانی که در نزد خدا شایسته

هستند از زن رهایی می یابند».

 

در دوران جاهلیت٬ در برخی ازقبایل عرب هم مرسوم بود که زن را از آن روی که نمی توانست کار کند و

یا بجنگد٬ برای رهایی از ننگ اسیر شدن و بیم تنگی  معیشت و دلایلی دیگر زنده به گور می کردند.

در دنیای مسیحیت تا قرن هفتم میلادی زن را آفریده ای جدا از مرد به شمار می آوردند. به شهادت

تاریخ زنان در انتخاب شریک زندگی خود هرگز هیچ اختیاری نداشتند. و مردان می توانستند با ربایش٬

یا به اسارت گرفتن و یا از طریق خریدن٬ صاحب زنان شوند.

در یونان برای زن منزلتی قایل نبودند و او را مانند حیوانات خرید و فروش می کردند و حتی برخی باور

داشتند که زنان از پاکی و پالودگی حیوانات نیزبرخوردار نیستند٬بلکه پلیدتر و خوارتر از حیوانات هستند

و حتی او را از سلاله ی شیطان می دانستند.

چنانکه سقراط می گوید: وجود زن بزرگترین منشاء و خاستگاه مشکل و انحطاط بشریت در جهان

است. زن به درخت (زهرآگینی) می ماندکه از ظاهری زیبا برخوردار است٬ اما اگر گنجشکان از آن

بخورند٬ درجا می میرند.

در آیین حمورایی نیز زن ملک و دارایی مردان به شمار می آمد و براساس آن اگر کسی دختر دیگری

را می کشت باید دخترش را به اولیای دم می داد و آنان می توانستند او را بکشند و یا در ملکیت خود

درآورند.

در یکی از کتابهای کهن دینی چین درباره ی زن آمده است: « زن آب ناپاکی است که نیکبختی و

سرمایه مردان را پاک می شوید».

در سال ۵۸۶ میلادی در فرانسه کنفرانسی برگزار شد تا بررسی کنند که آیا زن انسان است یا خیر؟

و پس از گفتگوهای بسیار به این نتیجه رسیدند که زن انسان است٬ اما انسانی که برای خدمت به

مردان آفریده شده است.

در قانون انگلیس زن مملوک مرد بود و مرد حق داشت هر لحظه که بخواهد همسرش را بفروشد.

 

 زنان در گذر تاریخ فراز و نشیب های بسیاری را در عرصه های گوناگون زندگی به خود دیده اند و آنچه

که در این نوشتار آمده است تنها نمود بسیار کوچکی از ستم های مختلفی است که زنان در زندگی

خود شاهد آن بوده اند. 

نمونه سوالات امتحانی درس زمین شناسی سال سوم _ فصل پنجم


 
فصل پنجم: کانیها

ادامه نوشته

نمونه سوالات امتحانی درس زمین شناسی سال سوم _ فصل ششم


فصل ششم: ماگماتیسم و سنگهای آذرین





ادامه نوشته

نمونه سوالات امتحانی درس زمین شناسی سال سوم _ فصل هفتم

فصل هفتم: سنگهای رسوبی


 


ادامه نوشته

نمونه سوالات امتحانی درس زمین شناسی سال سوم _ فصل هشتم

فصل هشتم: فرآیندهای دگرگونی و سنگهای دگرگون شده



ادامه نوشته

نمونه سوالات امتحانی درس زمین شناسی سال سوم _ فصل نهم

فصل نهم: تغییرات سنگها



ادامه نوشته

نادر، سردار سترگ

 نادر٬سردار سترگ

 

 سر شب، سر قتل و تاراج داشت           سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت

     به یک گردش چرخ نیلوفری                        نه نادر به جا ماند و نه نادری

      بنازم من این چرخ پیروز را                            پریروز و دیروز و امروز را

در تاریخ ایران، حوادث و رویدادهای تلخ و شیرین و فراز و نشیب های فراوان به

ثبت رسیده است. سرزمین ایران در طول تاریخ خود دوران عظمت و سربلندی و از

سویی دیگر ، دوران سرشکستگی، ذلّت و زبونی های بسیاری را تجربه کرده

است؛ چنان که گاهی تا لبه ی پرتگاه سقوط پیش رفته اگر چه خوشبختانه در

همان نقطه، به ناگاه ابر مردی برای نجات و رهایی ایران به عرصه کارزار آمده و

برای نبرد با دشمنان ایران وارد صحنه شده است؛ قهرمانی که با شخصیت والا و

درخشان خود روح تازه ای را در کالبدهای نومید دمیده، اهریمن دشمن را به

نابودی و تباهی کشانیده و استقلال و تمامیت و حاکمیت ملّی ما را به ملّت ما

بازگردانیده است.

یکی از این مردان سترگ و قهرمانان قدرتمند نادر شاه است که اگر با دلیری کم

مانندش، بموقع وارد میدان پیکار با دشمنان ایران نمی شد چه بسا امکان داشت

که با رخ دادن حادثه ای بسیار ناگوار، مسیر تاریخ ایران دگرگون شده و روزهای

نکبت بار ایران و ایرانی تداوم بیشتری یابد.

نادر شاه یکی از این پهلوانان دلاور و توانمند تاریخ ایران است که بدون هیچ شک

و تردید در سخت ترین شرایط تاریخی به شگفت انگیزترین کارها دست یازیده و

ملّتی را که در زیر بار انواع شکست ها به زبونی و خواری درآمده و می رفت تا از

پای درآید، بار دیگر توانا و سربلند گردانید و با دمیدن روح تازه ای در آن کالبد روی

به مرگ، او را بار دیگر با استواری وارد پهنه کارزار تاریخ کرد.

زندگی سراسر آکنده از افتخار نادر، یکی از بهترین و گویاترین سرمشق های

دلاوری و پایمردی است که می تواند برای جوانانی که عشق به ایران در سراپای

 وجودشان موج می زند٬ الگویی ارزنده باشد.